هیچوقت فکرشو هم نمیکردم ازدواج انقدر سختی و استرس داشته باشه. حالم خیلی بده کلافه ام. هزارتا فکر میاد سراغم. این دو سه روزه هم که نبودم همش با استرس درگیر بودم چون فکر میکردم تو تیر ماه عقد میکنم ولی اینجوری که معلومه از این خبرا نیست و حالا حالاها باید استرس بکشم. خانواده مستر لپ میگن تو تیرماه فقط نامزدی باشه و عقد برای بعد از محرم و صفر. بعد از محرم و صفر هم که خب من شرایطم مثل الان نیست. خسته ام از اینکه همیشه هیچی اونطور که دلم میخواد پیش نمیره. بعد از محرم و صفر هم معلوم نیست چی بشه یه سیب و بندازی بالا .......
بگذریم. هرچی خدا بخواد. تهش اگه نشد میرم از ایران. چون واقعا اینجا دیگه خسته شدم.
ایربادز که مستر لپ برام خریده تو گوشمه دلم حوس کرده بود آهنگ xبند گوش بدم: شبا به من زنگ بزن بگو آروم بخوابی تو دلی من
راستی من به مستر لپ نگفتم اگه عقد و بندازیم بعد محرم و صفر من این چندرغازی که الان دارمو دیگه ندارم
ولی دیگه هیچی نمیگم فقط میذارم زمان بگذره تا ببینم چی میشه
خیلی دوسش دارم ولی خب پول که نداشته باشم دوست داشتن خالی فایده نداره....
من الان شاید میتونستم حلقه بخرم و عقد کنیم بعد حتی لینم نمیتونم بخرم. حتی یه تیکه جهازم ندارم...
با اینکه با وجود مستر لپ اشتیاقم به زندگی هزار برابر شده بود اما الان که فهمیدم قرار نیست عقد کنیم و بعدشم من شرایطم بدتر میشه دلم نمیخواد زندگی کنم. اما مردن هم سخته و خرج داره. ولی بازم ترجیح میدم بمیرم تا اینکه بعد از محرم و صفر برای مستر لپ توضیح بدم که چون عقد نکردیم و دوباره مجبور شدم خونه مجردی کرایه کنم دیگه پولی ندارم برای عقد.
بعدشم بدون عقد نمیتونم کارمو جابجا کنم اینم قوز بالاقوز